جدول جو
جدول جو

معنی مفاخرت کردن - جستجوی لغت در جدول جو

مفاخرت کردن
(فَ کَ دَ)
فخر کردن. افتخار کردن. نازیدن. بالیدن. مباهات کردن: بیش از این در میان ملوک عصر... رسمی بوده است که مفاخرت و مبارزت به عدل و فضل کردندی. (چهارمقاله ص 40). به سبب نسب و صلف شرف مباهات می نمود و ادلال و مفاخرت می کرد. (ترجمه تاریخ یمینی چ 1 تهران ص 400). فصحای عرب به قصاید سبعیات مفاخرت و مباهات می کردند. (لباب الالباب چ نفیسی ص 7). و رجوع به مفاخرت شود
لغت نامه دهخدا
مفاخرت کردن
فخر کردن بخود بالیدن: (فصحای عرب بقصاید سبعیات مفاخره و مباهات میکردند) (لباب الالباب. نف. 7)
تصویری از مفاخرت کردن
تصویر مفاخرت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
مفاخرت کردن
افتخار کردن، نازیدن، بالیدن
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

(شُ گِ رِ تَ)
به سفر رفتن. سفر کردن. مسافره. رجوع به مسافرت و مسافره شود
لغت نامه دهخدا
(شَ مَ دَ / دِ کَ دَ)
داخل شدن در امری. درآمدن در کاری. اقدام به کاری: چنانکه در طبایع مرکب است هر کسی برای خویش در مهمات مداخلت کردی. (کلیله و دمنه) ، درآمدن در کاری که ظاهراً مربوط به شخص نیست. دخالت کردن در روابط بین دو تن یا دو دسته
لغت نامه دهخدا
(نَ / نِ گَ تَ)
پیشی گرفتن. (یادداشت به خط مرحوم دهخدا). اقدام کردن. به کاری دست زدن. و رجوع به مادۀ بعد شود
لغت نامه دهخدا
داماد شدن، بدامادی برگزیدن داماد کردن: از امیر المومنین علی بن ابی طالب علیه - السلام است که از او ترسیدند دشمنان خدای... وز خلق رسول علیه السلام مراو را گزید ومر او را بخویشتن کشید چه بدانچ با او مصاهرت کرد تا امروز فرزندان او فرزندان رسول اند و چه مر او را وصی خویش بغدیر خم وهمگنان را بولایت او اشارت کرد، خویشی کردن بوسیله زن دادن و زن گرفتن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
فرواییدن فرا رفتن فاتوریدن بنه بستن
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مصابرت کردن
تصویر مصابرت کردن
شکیبیدن شکیبایی کردن
فرهنگ لغت هوشیار
گادن، انجام دادن، سرپرستی کردن کاری را بنفسه انجام دادن، جماع کردن: با زنان مباشرت کنید هر گونه که خواهید، نظارت کردن
فرهنگ لغت هوشیار
پیشی جستن، شتابی کردن، یازیدن دست یازیدن دست به کار شدن پیشی جستن، تعجیل کردن، اقدام کردن بکاری: مسعود... بتعجیل تمام مسرعان به امیر خراسان دوانید که... بجنگ سلجوقیان مبادرت نماید
فرهنگ لغت هوشیار
پشتکار داشتن، برد باری کردن، پیشی گرفتن پیوسته در کاری بودن مداومت کردن، پیش گرفتن، تحمل رنج کردن: مدت سه شبانروز بر محاربت مصابرت نمودند و بر مضاربت مثابرت کرد
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
کوچیدن
فرهنگ واژه فارسی سره
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
للهجرة
دیکشنری فارسی به عربی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
Emigrate, Migrate
دیکشنری فارسی به انگلیسی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
émigrer, migrer
دیکشنری فارسی به فرانسوی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
이민하다 , 이주하다
دیکشنری فارسی به کره ای
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
ہجرت کرنا
دیکشنری فارسی به اردو
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
อพยพ , อพยพ
دیکشنری فارسی به تایلندی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
kuhamia, kuhama
دیکشنری فارسی به سواحیلی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
להגר , להגר
دیکشنری فارسی به عبری
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
移住する
دیکشنری فارسی به ژاپنی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
移民 , 迁移
دیکشنری فارسی به چینی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
অভিবাসন করা , অভিবাসন করা
دیکشنری فارسی به بنگالی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
göç etmek
دیکشنری فارسی به ترکی استانبولی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
berimigrasi, bermigrasi
دیکشنری فارسی به اندونزیایی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
प्रवास करना , प्रवास करना
دیکشنری فارسی به هندی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
emigrare, migrare
دیکشنری فارسی به ایتالیایی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
auswandern, migrieren
دیکشنری فارسی به آلمانی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
emigreren, migreren
دیکشنری فارسی به هلندی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
емігрувати , мігрувати
دیکشنری فارسی به اوکراینی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
эмигрировать , мигрировать
دیکشنری فارسی به روسی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
emigrować, migrować
دیکشنری فارسی به لهستانی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
emigrar, migrar
دیکشنری فارسی به پرتغالی
تصویری از مهاجرت کردن
تصویر مهاجرت کردن
emigrar, migrar
دیکشنری فارسی به اسپانیایی